یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۷
۰ نفر

همشهری دو - آوا فوشریان: از تمام تهران، میدان ولیعصر را بلد است. راس ساعت به محل قرار می‌رسد.

خاویر ارناندز

 هيجان و لبخند در چهره‌اش پيداست. به گرمي و با احترام سلام و احوالپرسي مي‌كند و نشان مي‌دهد با آداب معاشرت ايراني كاملا آشناست. با او به يكي از خانه‌هاي قديمي تهران كه اكنون به كافه تبديل شده است، مي‌رويم. در طول مسير خودش را معرفي مي‌كند: «من خاوير ارناندز متولد 1979ميلادي در جنوب اسپانيا هستم. از سال 1392 براي ادامه تحصيل در مقطع دكتري زبان و ادبيات فارسي به ايران آمده‌ام و همزمان زبان اسپانيايي را در دانشگاه تدريس مي‌كنم». خاوير در تمام لحظه‌ها لبخند به لب دارد و هنگامي كه هيجان‌زده مي‌شود، بلند‌بلند مي‌خندد. اتفاقي كه از بدو ورود به خانه قديمي بارها تكرار مي‌شود. با هر نگاهي كه به گوشه و كنار خانه قديمي مي‌اندازد، يك «ايران خيلي قشنگ است» مي‌گويد و بعد سراغ جمله بعدي‌اش مي‌رود.

  • يك پليس زبان بلد

خاوير 2 مدرك فوق‌ليسانس يكي در رشته فيزيك هسته‌اي و ديگري در رشته اسلام‌شناسي دارد. آنطور كه توضيح مي‌دهد وقتي نخستين مدركش را در رشته فيزيك هسته‌اي از دانشگاه گراناداي اسپانيا گرفت، 2 انتخاب داشته؛ يكي ورود به بازار كار و ديگري ادامه تحصيل. او در اين مرحله گزينه ادامه تحصيل را انتخاب مي‌كند و مي‌خواهد درس بخواند، اما نه در رشته فيزيك. علاقه زيادش به يادگيري زبان‌هاي خارجي باعث مي‌شود سراغ ادامه تحصيل در همين رشته برود اما او هر زبان خارجي‌اي را دوست نداشت. مي‌خواست سراغ يك زبان خارجي نامتعارف برود. به قول خودش به‌دنبال زبان‌هاي «عجيب و غريب» بود. انگليسي، آلماني، فرانسوي و كاتالونيايي را مسلط بود براي همين رفت سراغ انتخاب بعدي‌اش؛ «زبان عربي». اما در اسپانيا رشته ادبيات عرب وجود نداشت و تنها رشته‌اي كه مي‌توانست خاوير را به هدفش‌ برساند، اسلام‌شناسي بود. به اين ترتيب او 6 سال در دانشگاه بارسلون اسلام‌شناسي ‌خواند و دومين فوق‌ليسانس‌اش را هم گرفت. بعد از آن به‌عنوان مترجم به استخدام اداره پليس كاتالون درآمد اما اين استخدام براي او راضي‌كننده نبود چون يك جايي از اسلام‌شناسي و زبان عربي ذهن او را به شدت مشغول كرده بود. براي همين مي‌خواست بيشتر از اينكه به‌دنبال كار و پول برود به‌دنبال يافتن پاسخ به سؤال‌هاي ذهني‌اش باشد.

  • علاقه‌اش به ايران از كجا شروع شد؟

در كتاب‌هايي كه خاوير از ادبيات عرب مي‌خوانده، ارجاعات بسياري به عناصر اسلامي ايران وجود داشت؛ ارجاعاتي كه او را اين‌بار علاقه‌مند به كشف ايران كرد. خاوير مي‌دانست بايد ايرانشناسي را از يادگيري زبان فارسي شروع كند. پس به توصيه دوستان سراغ مولانا رفت و با ترجمه‌اي كه از گزيده‌ غزليات شمس پيدا كرد پا به دنياي شعر فارسي گذاشت. علاقه‌‌اش به فارسي به دوستي با ايراني‌هاي مقيم اسپانيا منجر شد. يك‌بار كه يكي از دوستانش چند بيت از شمس‌تبريزي را به زبان فارسي مي‌خواند، وزن و آهنگ اين ابيات، خاوير را بيش از پيش مجذوب كرد. براي همين خيلي سريع يادگيري زبان فارسي را به‌طور جدي شروع كرد اما بدون استاد، دستور زبان فارسي را به كمك اينترنت و خواندن كتاب‌هاي فارسي ياد گرفت.

خاوير براي تقويت مكالمه فارسي با دانشجويان ايراني مقيم اسپانيا همخانه مي‌شود. همنشيني با ايراني‌ها دغدغه‌هاي او را بيشتر مي‌كند. در اسپانيا نه استاد مسلط به ادبيات فارسي وجود داشت نه كتاب‌هايي از ادبيات فارسي كه به اسپانيايي ترجمه شده باشند و نه رشته دانشگاهي درباره ايرانشناسي و... كتاب‌هايي كه از فارسي به آلماني يا فرانسوي ترجمه شده بودند هم از نظر او مناسب نبودند. با همه اين محدوديت منابع اما عشق به ايران و ادبيات و تاريخ اين سرزمين هر روز در دل خاوير بيشتر مي‌شد براي همين او تصميم نهايي‌اش را مي‌گيرد و براي اينكه اين رشته را به‌طور علمي ياد بگيرد ابتدا وارد مؤسسه دهخدا مي‌شود و بعد از آن از طريق همين مؤسسه بورسيه تحصيل در دوره دكتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه علامه طباطبايي تهران را مي‌گيرد. همزمان مشغول ترجمه كتاب‌هاي فارسي به اسپانيايي مي‌شود. او علاوه بر ترجمه كتاب «قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب» كه در اسپانيا انجام داده بود، كتاب‌هاي «همنوايي شبانه اركستر چوب‌ها» نوشته رضا قاسمي و گزيده‌اي از داستان‌هاي ايراني را در تهران ترجمه مي‌كند؛ «به‌نظر من ترجمه‌هاي خوبي داشتم. الان هم كتاب‌هاي ديگري ازجمله گزيده‌اي از اشعار سعدي و گزيده‌اي از ادبيات معاصر ايران را در دست ترجمه دارم».

علاوه بر ترجمه كتاب‌ها، او به همراه اساتيدي از زبان‌هاي پهلوي و اوستايي، نخستين انجمن ايرانشناسي (iranologia.es)را در اسپانيا تاسيس مي‌كنند. همچنين يك صفحه فعال در فيس‌بوك ايجاد مي‌كند كه شعرهاي ترجمه شده‌اش را در آن قرار مي‌دهد و از حال و هواي ايران مي‌نويسد.

  • نوآوري در ترجمه اشعار فارسي

خاوير در صحبت‌هايش اشاره مي‌كند كه براي ترجمه راحت و دقيق، به فضاي ايران نياز دارد و در تابستان‌هايي كه به اسپانيا برمي‌گشته، هرگز نمي‌توانسته كار ترجمه را به خوبي انجام دهد. ارناندز با خنده مي‌گويد: «وقتي به اسپانيا مي‌روم انگار كانال‌هايم عوض مي‌شود و از ترجمه‌هايم در آنجا راضي نيستم».

بعد ادامه مي‌دهد: «ترجمه اشعار ايراني به‌دليل وزن و آهنگ دلنشيني كه دارند بسيار سخت است. همه كساني كه تا‌كنون شاهنامه يا شمس را ترجمه كرده‌اند آن را به‌صورت يك داستان نوشته‌اند اما من سعي كرده‌ام ترجمه‌ام وزن و آهنگ را منتقل كند تا اسپانيايي‌ها بدانند با شعر رو‌به‌رو هستند نه داستان».

  • ورود به فضاي دانشگاهي ايران

خاوير مي‌گويد كه دانشگاه علامه‌طباطبايي تهران را به اين خاطر انتخاب كرد كه مي‌خواست رشته زبان و ادبيات فارسي را در كنار ايراني‌ها بخواند. چون اگر به دانشگاه تهران يا شهيدبهشتي مي‌رفت در گروه دانشجوهاي خارجي او را مي‌پذيرفتند و اين برايش اصلا خوشايند نبود؛ چون امكان تحصيل زبان فارسي با دانشجويان خارجي در كشورهاي ديگر هم برايش فراهم بود.

به‌همين‌خاطر از تحصيل در دانشگاه علامه در كنار دانشجويان ايراني بسيار راضي است و حالا همه همكلاسي‌هاي او در دوره دكتري ايراني‌اند و از درس خواندن كنار آنها لذت مي‌برد. خاوير برخي تعابير درباره فضاي دلمرده دانشگاه‌هاي ايران را قبول ندارد و فضاي دانشگاهي ايران را بسيار پويا و فعال مي‌داند و از فعاليت سياسي، فرهنگي و اجتماعي دانشجوها تعريف مي‌كند و مي‌گويد كه دانشجوياني كه در مقطع ليسانس دارد بسيار باهوش و پرتلاش هستند.

يكي از علاقه‌مندي‌هاي خاوير در ادبيات فارسي استاد شفيعي‌كدكني است. خاوير، استاد كدكني را بسيار دوست دارد و از او به‌عنوان خورشيد ياد مي‌كند: «كتاب‌هاي ايشان هميشه تازگي دارد، بارها آنها را خوانده‌ام و هيچ‌گاه خسته نمي‌شوم».

  • هر چه منتظر ماندم از كباب خبري نشد

خاوير درباره شناختش نسبت به ايران مي‌گويد: «من در اسپانيا، در ايران زندگي نمي‌كردم اما با ايران زندگي مي‌كردم. من ايران را با تحقيق و بررسي انتخاب كردم و هر چيزي كه الان وجود دارد را از قبل مي‌دانستم».

از روزهاي اولي كه هنوز به عادت‌هاي اجتماعي ايران آشنا نبود مي‌گويد: «اوايل زندگي‌ام در ايران با تعارف‌ها به مشكل مي‌خوردم. چندبار در تاكسي كرايه را تعارف كردند و من پرداخت نكردم. راننده بوق زد و اعتراض كرد. فكر مي‌كردم اشتباه شنيده‌ام يا كار بدي انجام داده‌ام. نمي‌دانستم كه تعارف ايراني‌ها جدي نيست. يك‌بار هم به خوابگاه يكي از دوستان رفته بودم. موقع ناهار تعارف كردند كه بمان با هم كباب مي‌خوريم. من هم خوشحال شدم و قبول كردم اما هر چه منتظر ماندم از كباب خبري نشد». خاوير با خنده مي‌گويد: «اين موضوع بعد از مدتي رفع شد و حالا من هم تعارفي شده‌ام. البته در اسپانيا هم تعارف هست اما نه به‌شدت ايران».

او ايراني‌ها را بسيار مهمان‌نواز و مهربان مي‌داند. قبل از آمدن به ايران شماره‌اي در صفحه اجتماعي‌اش در فضاي مجازي مي‌گذارد و مي‌نويسد من به ايران مي‌روم. بلافاصله خانواده دوستان ايراني‌كه در اسپانيا با آنها معاشرت داشته با او تماس مي‌گيرند و او را به خانه‌هايشان دعوت مي‌كنند. حتي مادر يكي از دوست‌هايش كه چندين سال قبل براي مدت كوتاهي با هم دوست بودند به او زنگ مي‌زند اما خاوير در آن تماس هر چه فكر مي‌كند دوستش را به‌خاطر نمي‌آورد. حالا اما خاوير دوستان صميمي زيادي در ايران دارد و هيچ‌وقت احساس تنهايي نمي‌كند.

به گفته خاوير، اسپانيايي‌ها فرهنگ ايران را به درستي نمي‌شناسند. با واژه پرشيا (Persia)ديدگاه خوبي به ايران دارند و با واژه ايران نگاهي بد. خاوير مي‌گويد: «خيلي از اسپانيايي‌ها حتي نمي‌دانند اين دو واژه يك معني دارد». براي همين بخشي از وقت او در كشورش به اين مي‌گذرد كه بتواند تصوير درستي از ايران براي اسپانيايي‌ها بسازد.

  • مهم‌ترين ويژگي ايران زندگي اجتماعي مردم است

خاوير در تهران مدتي است در منطقه ولنجك زندگي مي‌كند و دانشگاهش در محله سعادت‌آباد است. اما از هر دو اين مناطق بدش مي‌آيد. دوست دارد به مركز شهر و مترو و بي‌آرتي نزديك باشد. مي‌خواهد وقتي از خانه بيرون مي‌آيد تكاپوي مردم را ببيند و زندگي شهري جريان داشته باشد. يكي از علاقه‌مندي‌هايش اين است كه سوپرماركت و ميوه‌فروشي نزديكش باشد و به‌راحتي بتواند به سينما و كتابفروشي برود. از جاهايي كه مي‌شناسد به ميدان وليعصر(عج)، ميدان هفت تير و ميدان انقلاب علاقه دارد. هفته‌اي 3 بار به ميدان انقلاب مي‌آيد تا از كتاب‌هاي تازه منتشر شده با خبر شود. خاوير مي‌گويد: «اگر كسي از اسپانيا براي تفريح به تهران بيايد و در شمال شهر ساكن شود اصلا نمي‌تواند تصوير درستي از فرهنگ مردم داشته باشد. براي همين من به بسياري از خارجي‌ها پيشنهاد مي‌كنم به خيابان انقلاب و چهارراه وليعصر(عج) بروند يا به خانه هنرمندان و تئاترشهر تا از نزديك فرهنگ و هنر جوانان ايراني را ببينند. «مهم‌ترين ويژگي ايران، آداب اجتماعي مردم است و من اين را از زندگي در كنار آنها ياد گرفته‌ام. براي همين دوست دارم همه اين موضوع را به چشمشان ببينند».

خاوير از پارك‌هاي تهران هم تعريف مي‌كند و به پارك‌هاي لاله، ملت، جمشيديه و آب و آتش رفته است. پل طبيعت و برج ميلاد را هم از نزديك ديده. ولي مي‌گويد آنچه در هيچ كتابي درباره تهران نخوانده‌ام ترافيك و آلودگي آن است كه بسيار اذيت‌كننده است.

  • فوتبال را بي‌خيال شويد

تجربه خاوير درباره واكنش مردم به اسپانيايي بودن او

وقتي مردم ايران مي‌فهمند اهل اسپانيا هستي چه واكنشي نشان مي‌دهند؟

بلافاصله بحث فوتبال را وسط مي‌كشند. البته من علاقه‌اي به فوتبال ندارم و با پول‌هاي زيادي كه در فوتبال جابه‌جا مي‌شود مخالفم. ولي خب گاهي با آنها گپ مي‌زنم تا خودشان متوجه بشوند چيزي زيادي از فوتبال نمي‌دانم.

سينما هم مي‌روي؟

قطعا. اكثر فيلم‌هايي كه اكران مي‌شود را مي‌بينم و اين اواخر «فروشنده» اصغر فرهادي و در ايران هم «احتمال باران اسيدي» را ديده‌ام.

در ايران كجاها سفر كرده‌اي؟

در داخل ايران سفرهاي زيادي داشته‌ام. گيلان، مشهد، شيراز، اصفهان، كاشان و يزد را ديده‌ام و در آينده تصميم دارم به جنوب و غرب ايران سفر كنم. از غذاهاي ايراني كشك‌بادمجان، كلم‌پلو، قيمه‌نثار و خورش كرفس را خيلي دوست دارم.

و احتمالا بين اين شهرها شيراز برايت حس و حال ديگري داشته. درست است؟

مردم شيراز بسيار شاد و سرزنده هستند اما در حافظيه احساس عجيبي داشتم كه توضيح آن برايم سخت است.

از ايران معمولا سوغات چه‌چيزي مي‌بري؟

معمولا پسته، زعفران، صنايع‌دستي اصفهان، سوهان و گز سوغاتي مي‌برم.

ايام نوروز به اسپانيا مي‌روي؟

من تمام ايام نوروز را در ايران مي‌گذرانم و به كشورم برنمي‌گردم. چون در نوروز، تهران بهشت است. بسيار خلوت و خوش آب‌وهوا مي‌شود. اگر به اسپانيا بروم گناه كرده‌ام. با تورهاي تهرانگردي نوروز شهرداري تهران شهرري، بهارستان و كاخ گلستان را ديده‌‌ام و تكاپوي مردم ايران در شب عيد برايم بسيار جالب است. همچنين مراسم مذهبي در عاشورا و تاسوعا را از نزديك دنبال مي‌كنم و با دوستانم به هيئت مي‌روم. خيلي تأثير‌گذار است. ضمن اينكه قيمه نذري را هم خيلي دوست دارم.

وقتي در ايران دلت مي‌گيرد يا ناراحتي چه مي‌كني؟

به سراغ ديوان مولانا مي‌روم يا در كتابفروشي‌هايي كه قهوه سرو مي‌كنند كتاب مي‌خوانم با اين دو كار خيلي آرام مي‌شوم.

کد خبر 357317

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha